Ask Elif Safak
Ask Elif Safak
خیلی وقت پیش بود.به دلم افتاد رمانی بنویسم.ملت عشق.جرئت نکردم بنویسمش.زبانم لال شد.نوک قلمم کور.کفش آهنی پایم کردم.دنیا را گشتم.آدم هایی شناختم.قصه هایی جمع کردم.چندین بهار از آن بهار گذشته.کفش های آهنی سوراخ شده؛من اما هنوز خامم،هنوز هم در عشق همچو کودکان ناشی… مولانا خودش را ((خاموش))می نامید؛
یعنی ساکت.هیچ به این موضوع اندیشیده ای که شاعری،آن هم شاعری کوچک که آوازه اش عالمگیر شده.انسانی که کار و بارش،هستی اش،چیستی اش،حتی هوایی که تنفس می کند چیزی نیستجز کلمه ها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پرمعنا گذاشته چطور می شود که خودش را((خاموش)) بنامد؟ کائنات هم مل ما قلبی نازنین وقلبش تپشی منظم دارد.سال هاست به هرجا پا گذاشته ام آن صدا راشنیده ام.هر انسانی را جواهری پنهان وامانت پروردگار دانسته ام وبه گفته هایش گوش سپرده ام.شنیدن را دوست دارم؛
خرید رمان ترکی استانبولی
جمله ها وکلمه ها وحرف ها را… اما چیزی که وادارم کرد این کتاب رابنویسم سکوت محض بود. اغلب مفسران مثنوی براین نکته تاکید می کنند که این اثر جاودان با حرف ((ب))شروع شده است.نخستین کلمه اش ((بشنو!))است.
یعنی می گویی تصادفی است شاعری که تخلصش ((خاموش))بوده ارزشمندترین اثرش را با ((بشنو))شروع می کند؟راستی،خاموشی را می شود شنید؟ همه ی بخش های این رمان رانیز باهمان حرف بی صدا شروع می شود.نپرس ((چرا؟))خواهش می کنم.جوابش را تو پیدا کن و برای خودت نگه دار. چون دراین راه ها چنان حقایقی هست که حتی هنگام روایتشان هم نباید از پرده ی راز در آیند.
نقد و بررسیها
پاککردن فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.