( رمان رشته امید )
از بچگی پدر و مادرم همیشه به من می گفتند مراقب باش. حتی اگر نتوانم دوچرخه سواری کنم، حتی کلاس های شنا که همه باید بگذرانند، روزی که برای اولین بار وارد آب می شوم،
پدرم برای دیدن من مرخصی می گیرد. آنها هر جشنی را برای من با هیاهوی بزرگ جشن می گیرند، اما هرگز مرا به مکان های شلوغ نمی برند.
من نمونه ای هستم غرق در عشق، ظرفی پر از امید. تنها چیزی که نیستم خودم هستم.
دوازده ساله که بودم مادرم هم از دنیا رفت. در خانواده پنج نفره ما، الان فقط دو نفر هستیم، من و پدرم. من از نگاه او بیشتر و بیشتر متنفرم.
یک روز بعد از ظهر دو کارآگاه به خانه من آمدند. ناگهان خیلی ترسیدم: ممکن است برای پدرم اتفاقی افتاده باشد؟
by
خرید کتاب انتشارات کادن
از
نقد و بررسیها
پاککردن فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.